اراد جون مامان و بابااراد جون مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

نی نی دوست داشتنیه مامان و بابا

بزرگ مردای من

بابا رضا اینقدر خوشحاله که نگووووووو همش میگه پسرم قند عسلم ذوق زده شده فدای جفتتون بشم حالا شما شدید ٢ تااااااا من یه دونه من تنهام خخخخخخخ اشکال نداره بابایی ام تنها بود داداشی نداشت دوست داشت یکی مثل تورو داشته باشهههه ...
18 فروردين 1392

هوراااااااااااااااااااااا

هوررررررررررررررااااااااااااا بالاخره معلوم شدددددددددد   منو پسر گلم اومدیم خانم دکتر گفت یه پسره نازو خوشگل دارم عین خودممممممممممم وایییییییی خیلی خوشحال شدمم اینقدر دیر پاتو باز کردی این سری دیگه ذوق نداشتم همش به دکتر میگفتم اشتباه میکنیییی دروغ میگی اینقدر گفتم که خودش شک کرد ولی اخر گفت مطمینم پسر داری مادرشوهر شدییییییی وایییییییییییییییی ولی قول میدم من مادرشوهر خوبی بشمممممممم عسلم  قول قول قول اخه فکر کن ٣٠ سال دیگه عروسم بشینه این وبلاگو بخونه با نوه هاممممممم ...
18 فروردين 1392

عیدت مبارک

سلام مامانی بالاخره سال جدید اومدو ما امسال ٣ تایی باهم بودیم مامانی ایشالله سال دیگه تو بغلمونی باهم میریم عید دیدنی عشقمممم چند روز پیش رفتیم سونو هرکار کرد اقاهه تو پاتو باز نکردی اخر سرم گفت من احتمال میدم دختر باشه هرچی باشی قدمات رو چشمای ما جا داره عشقم امسال منو بابایی بعد سال تحویل میریم مشهد پیش امام رضا بعدشم میریم شمال امیدوارم اذیتم نکنی مثل همیشه که محکم و سفت بودی........ بوس عشق مامان بزرگ شدی به این نوشته هام نخندیااااااا راستی مامانی دلت بسوزه رفتم واسه خودمو بابا کلی لباس خریدم تو که پاتو باز نکردی واسه توام بخرم خلاصه اقاهه گفت بعد عید بیاین معلوم شه نینی چیه تو هنوز مجهولب ولی هرکی منو میبینه میگه د...
18 فروردين 1392

سالگرد ازدواج مامان و بابا

امروز ١٢/١٢ سالگردمون بود کلی با بابایی خوش گذروندیم بیرون رفتیم الانم اومدم خونه خسته و کوفته مادرجان از توام ممنونم که منو یاری میکنی پا به پای من همه جا پایه اییییییییی کمم نمیاری مثل خودمی ...
18 فروردين 1392
1